پند پرنده
... غیر از خداوند هیچ کس نبود.
روزی و روزگاری مردی از کنار روستایی می گذشت.
ناگهان پرنده ای از درختی بر زمین افتاد.مرد پرید و پرنده را برداشت.پرنده که خیلی ترسیده بود ،برای رهایی خودش چند بار در دست مرد دست و پا زد. وقتی نتوانست خودش را نجات بدهد ، به حرف آمد و گفت : "ای مرد ، مرا رها کن ، جوجه های من چشم به راه هستند ."
شهر سرسبز و زیبای شندآباد را بشناسید
شندآباد یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی که در بخش مرکزی شهرستان شبستر واقع شدهاست. برپایهٔ آخرین سرشماری مرکز آمار ایران که در سال ۱۳۸۵ صورت گرفتهاست، این شهر با جمعیتی بالغ بر ۸٬۷۹۷ نفر، بیست و ششمین شهر استان آذربایجان شرقی و دومین شهر شهرستان شبستر -پس از مرکز شهرستان- محسوب میگردد. شندآباد در ساحل شمالی دریاچه ی ارومیه و در جنوب کوههای میشو واقع شدهاست. این شهر در ۵ کیلومتری جنوب غرب شبستر، ۷۱ کیلومتری شمال غرب تبریز و ۶۹۵ کیلومتری شمال غرب تهران واقع شدهاست.
حتما
تا حالا نام هلوی شندآباد رو شنیدین و خوردین
حالا
فواید اون رو بخونید و از خوردنش لذت ببرید
گویند زن و مرد روستایی در مورد ازدواج پسرشان حرف میزدند و در نهایت پیرمرد گفت:ما که از مال دنیا جز یک "خر"چیزی نداریم به شهر میروم تا آن را بفروشم و خرج عروسی را مهیا کنم مدتی گذشت اما آن را نفروخت و موضوع فروش خر به فراموشی سپرده شد.
بعد از مدتی پسرکه موضوع را فراموش شده میدید از آن پس برای آنکه موضوع را یادآوری کند درمیان سخنان مادر و پدر خود می پرید و می گفت:
( این حرف ها را رها کنید از" خر "بگویید )
داستان آموزنده و کوتاه تشویق معلم
دختری
در چین زندگی می کرد که با جدیت درس نمی خواند . وی اصلا نمی دانست که آینده اش
چیست و به دنبال چه هدفی می باشد . روزی از روزها ، قبل از امتحانات مدرسه ، دوستش
به او خبر داد که به سوالات امتحانی دست یافته است .
در
حقیقت ، دختر می توانست برای شرکت در امتحان از همین ورقه استفاده کند .
دختر
کلیه پاسخ های ورقه را که در دست داشت حفظ کرد . با توجه به ضعف درسی وی گمان بر
این بود که او در این امتحانات از نمره 100 فقط 30 نمره خواهد گرفت . اما او موفق شد
در آزمون مدرسه نمره 98 بگیرد .