شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد
شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد

دقت؟!

پسرک هوشیار

 در زمان های قدیم، مردی با الاغ خود، باری را برای فروش به شهری دیگر می بُرد. اما از بد حادثه و پس از عبور از یک مزرعه، الاغ خود را گم کرد.
او به دنبال الاغ خود می گشت. برای همین از پسری در آن حوالی پرسید:
آیا تو الاغ مرا دیده ای؟
پسر گفت: همان الاغی که چشم چپش کور بود!!
همان الاغی که پای چپش می لنگید!!!
همان الاغی که بارِ گندم داشت!!
آن مرد خوشحال شد و گفت آری خودش است. حال بیا برویم و آن را به من تحویل بده

ادامه مطلب ...

داستانی عبرت آموز

(غذای سگ)

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینو گوشت بده نِنه .....

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تُومن فقط آشغال گوشت میشه نِنه ..بدم؟

پیرزن یه فکری کرد گفت بده ننه! 

ادامه مطلب ...