شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد
شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد

دقت؟!

پسرک هوشیار

 در زمان های قدیم، مردی با الاغ خود، باری را برای فروش به شهری دیگر می بُرد. اما از بد حادثه و پس از عبور از یک مزرعه، الاغ خود را گم کرد.
او به دنبال الاغ خود می گشت. برای همین از پسری در آن حوالی پرسید:
آیا تو الاغ مرا دیده ای؟
پسر گفت: همان الاغی که چشم چپش کور بود!!
همان الاغی که پای چپش می لنگید!!!
همان الاغی که بارِ گندم داشت!!
آن مرد خوشحال شد و گفت آری خودش است. حال بیا برویم و آن را به من تحویل بدهپسرک گفت: من آن را ندیده ام.
مرد تعجب کرد و گفت: دروغ می گویی، تو دزد الاغ من هستی.
مرد دست پسر را گرفت و او را نزد قاضی بُرد. قاضی بعد از شنیدن ماجرا رو به پسرک کرد و گفت:
 
شواهد نشان می دهد که تو الاغ را دیده ای وباید آن را تحویل بدهی، مگر این که جواب قانع کننده ای داشته باشی.
پسرک هوشیار در پاسخ قاضی گفت: آقای قاضی من با چشم های خودم الاغ را ندیده ام اما با توجه به شواهد زیر نتیجه گیری کردم و ویژگی هایالاغ را پیش بینی کردم.
شاهد 1: در مسیر مزرعه دیدم که کمی از علف های سمت راست جاده خورده شده؛ ولی علف های سمت چپ جاده  دست نخورده مانده است.
شاهد 2: در مسیر مشاهده کردم که اثر پای چپ الاغ عمیق تر است.
شاهد 3: دیدم که در کنار مسیر حرکت الاغ، گندم روی زمین ریخته شده است


نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد