شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد
شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد

داستان طنز ازدواج پسر

گویند زن و مرد روستایی در مورد ازدواج پسرشان حرف میزدند و در نهایت پیرمرد گفت:ما که از مال دنیا جز یک "خر"چیزی نداریم به شهر میروم تا آن را بفروشم و خرج عروسی را مهیا کنم مدتی گذشت اما آن را نفروخت و موضوع فروش خر به فراموشی سپرده شد.

بعد از مدتی پسرکه موضوع را فراموش شده میدید از آن پس برای آنکه موضوع را یادآوری کند درمیان سخنان مادر و پدر خود می پرید و می گفت:

( این حرف ها را رها کنید از" خر "بگویید )

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد