شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد
شندآباد

شندآباد

معرفی کامل شهر شندآباد

قصه ما مثل شد

پند پرنده

... غیر از خداوند هیچ کس نبود.

روزی و روزگاری مردی از کنار روستایی می گذشت.

ناگهان پرنده ای از درختی بر زمین افتاد.مرد پرید و پرنده را برداشت.پرنده که خیلی ترسیده بود ،برای رهایی خودش چند بار در دست مرد دست و پا زد. وقتی نتوانست خودش را نجات بدهد ، به حرف آمد و گفت : "ای مرد ، مرا رها کن ، جوجه های من چشم به راه هستند ."   

ادامه مطلب ...

ضرب المثل با تصویر


ضرب المثل همراه تصویر

 

( آتا بابا سوزلری به روایت تصویر )

 

هر هفته با یک ضرب المثل تصویری با ما همراه شوید

 

  به 4 زبان  ( آذری ، ترکی ، فارسی ، انگلیسی )

 

ادامه مطلب ...

ضرب المثل

ضرب المثل همراه تصویر

 

( آتا بابا سوزلری به روایت تصویر )

 

هر هفته با یک ضرب المثل تصویری با ما همراه شوید

 

  به 4 زبان  ( آذری ، ترکی ، فارسی ، انگلیسی )


ادامه مطلب ...

داستانی عبرت آموز

(غذای سگ)

پیرزن اومد جلو یک پونصد تومنی مچاله گذاشت تو ترازو گفت: همینو گوشت بده نِنه .....

قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت: پونصد تُومن فقط آشغال گوشت میشه نِنه ..بدم؟

پیرزن یه فکری کرد گفت بده ننه! 

ادامه مطلب ...